جدول جو
جدول جو

معنی پشت باغ - جستجوی لغت در جدول جو

پشت باغ
(پُ)
نام دیهی از توابع بیضا فرسخی بیشترمیانه شمال و مغرب تل بیضاست. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشت دار
تصویر پشت دار
پشتیبان، پشت وپناه، چیزی یا کسی که دارای پشت وپناه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشتیبان
تصویر پشتیبان
پشت وپناه، حمایت کننده، حامی، یاری دهنده
فرهنگ فارسی عمید
آنچه از چوب یا سنگ یا خشت وگل در پشت دیوار شکسته درست کنند که دیوار نیفتد، کوله بار یا چیز دیگر که کسی بر پشت خود ببندد، پشت بست، مقداری خوراک که در مهمان خانه ها و چلوکبابی ها پشت سر خوراک اول برای کسی که هنوز سیر نشده بیاورند، آب یا غذای رقیق که پس از خوردن دارو بخورند
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
دهی از دهستان مرودشت بخش زرقان شهرستان شیراز. سکنۀآن 120 تن. آب آن از رود خانه سیوند. محصول آنجا غلات و حبوب و چغندر. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
بادزن کلان که به حلقه های سقف وغیره آویزند و این در ولایت هندوستان مرسوم است و هردو را به عربی مروحه خوانند و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته. (آنندراج). بادزن. مروحۀ کلان. (از ناظم الاطباء). بادکش. (یادداشت بخط مؤلف) :
کجا بر در خانه ای ایستاد
که چشمش نزد طعنه بر خشت باد.
قدسی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پُ / پُ تِ)
قوه به انجام رسانیدن کاری آغازکرده. پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه. معتمد: و عزالدین حسین خرمیل که والی هراه بود و روی بازار و پشت کار ملک سلاطین. (جهانگشای جوینی).
- پشت کار داشتن،داشتن قوه ای که آدمی را به اتمام و انجام کاری دارد.
- پشت کاری را گرفتن، پیوسته به آن مشغول بودن. مستمراً به اندیشۀ آن بودن. دنبال کردن کاری را
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پشت مازو. (زمخشری). پشت مازه. صلب
لغت نامه دهخدا
(پُ)
چوبی که بجهت استحکام بر دیوار نصب کنند. (برهان قاطع). بنائی که برای حفظ بنائی دیگر سازند:
چه غم دیوار امت را که باشد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آنرا که باشد نوح کشتیبان.
(گلستان).
هرچه از دلها کنی تعمیر پشتیبان تست
سعی در آبادی دل کن چو معمار خودی.
صائب (از فرهنگ ضیاء).
پشتوان. (برهان قاطع). پشتیوان. پشتبان. حامی. دعمه. دعامه. دعام. رجبه، چوبی که درودگران بر پس در و امثال آن دوزند: شجار، پشتیبان تخت که بدان تخت را استوار کنند. عارضه، پشتیبان در و بالارو. (منتهی الارب) ، تکیه گاه. رجوع به پشتوان شود، آنچه بدان قوت باشد. پشت و پناه. یاریگر. یاری دهنده. حامی. معاون. (برهان قاطع). معین. مدد. مددکار. کمک. معاضد. ظهیر. ناصر. نصیر. ممدّ. عون. ایاد. (منتهی الارب). این نوشته ای است از جانب... ابوجعفر... بسوی یاری دهنده دین خدا... و پشتیبان خلیفۀ او. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 306). و نیز رجوع به پشتوان و پشتبان و پشتیوان شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
محله ای است در مرکز شهر اصفهان
لغت نامه دهخدا
(پُ بَ)
گلیمی یا شالی که برزیگران و باغبانان چیزی در آن نهند و بر پشت بندند. (برهان قاطع) ، گلیمی که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید:
ستی پس پشت پشت بستی بستست
پیش بستی ستی بسی بنشست است.
عنصری (از لغت نامۀ اسدی)
لغت نامه دهخدا
(پُ بَ)
دیواری کوتاه در پی دیواری بلند برای نگاه داشتن آن از افتادن. بنائی پشت دیوار تا برپای ماند، مدد. معین. ردیف، ذخیره در سپاهی، طعام دوم که در چلوکبابی ها آرند کمتر از اوّلی. بار دوم چلوکباب در دکانهای چلوپزی. بشقاب دوم وسوم چلوکباب که پس از خوردن بشقاب اول آرند، در بازی ورق، ورقی که بر اعتبار ورقهای دیگر افزاید: پشت بندش آس است، متمم. مکمل. پشت بندش را نیاورد یعنی آنرا ناقص و ناتمام گذاشت
لغت نامه دهخدا
(پُ)
آهنی باشد چون چند شانۀ بهم پیوسته گرفتن گرد و موی زاید را از ظاهر بدن اسب و استر و غیره. قشو. فرجول. کبیجه. فرجون
لغت نامه دهخدا
(پَ)
نام دیهی در تنکابن که اکنون سکنۀ آن به امیچ کلا قریۀ مجاور آن هجرت کرده اند. (مازندران و استراباد رابینو ص 25)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ گُ)
که در بازی و مسابقۀ مشت زنی مهارت دارد. کسی که مشت بازی کند. مشت زن. و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(پُ تِ)
غلطی است بمعنی بام و سطح در تداول عوام. بام به معنی سقف یعنی پوشش فوقانی اطاق است نه سطح فوقانی این پوشش بنابراین پشت در معنی بالا و روی بکار رفته است
لغت نامه دهخدا
(پُ)
موضعی در شمال غربی شغان از نواحی غربی بجنورد
لغت نامه دهخدا
(هََ)
کنایه از هشت بهشت است. (برهان) :
بزم چو هشت باغ بین باده چهارجوی دان
خاصه که ساز عاشقان حورلقای نو زند.
خاقانی.
چرا ترسم از رفتن هشت باغ
که در با کلید است و ره با چراغ.
نظامی.
گشته گل افشان وی از هشت باغ
بر همه گلبرگ و بر ابلیس داغ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
آهنی مانند شانه که پشت اسب و استر و مانند آنرا خارند و پاکد کنند قشو فرجول کبیجه فرجون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشتیبان
تصویر پشتیبان
یااری دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت ناو
تصویر پشت ناو
پشت مازه
فرهنگ لغت هوشیار
گلیمی یا شالی که برزیگران و باغبانان چیزی در آن نهند و بر پشت بندند، گلیمی که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید
فرهنگ لغت هوشیار
دیواری که پشت دیوار دیگر برای نگاهداری آن بنا کنند، آب یا شربت یا غذایی که پس از دارو یا شربت یا غذای اولی خورند و نوشند، مدد معین ردیف ذخیره (سپاه)، متمم مکمل: پشت بندش را هم بیاور، (بازی ورق) ورقی که بر اعتبار ورقهای دیگر افزاید: پشت بندش آس است -6 متعاقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت بام
تصویر پشت بام
استعمالی است بمعنی بام وسطح بام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشت باز
تصویر مشت باز
کسی که مشت بازی کند بوکس باز بوکسور
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت ظهر پای، تیپا لگد، حیز و مخنث. یا آش پشت به پشت دادن، آشی که روز سوم پس از رفتن مسافر پزند و بفقرا و همسایگان دهند
فرهنگ لغت هوشیار
قوه بانجام رسانیدن کاری آغاز کرده پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه معتمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشت بان
تصویر دشت بان
((دَ))
نگاهبان دشت، پاسبان کشتزار و مزرعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت بند
تصویر پشت بند
((~. بَ))
هر آن چیزی که پشت دیوار شکسته قرار دهند تا دیوار نیفتد، آب یا شربت یا غذایی که پس از خوردن دارو بخورند، کوله بار، بلافاصله، بی درنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت کار
تصویر پشت کار
((پُ))
پایداری، همت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشتیبان
تصویر پشتیبان
((پُ))
پشت و پناه، پشتوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت بام
تصویر پشت بام
((پُ))
استعمالی است به معنی بام و سطح بام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشتیبان
تصویر پشتیبان
حامی، تضمینی
فرهنگ واژه فارسی سره
۱ـ اگر خواب ببینید بر پشت بام خانه ای ایستاده اید، علامت آن است که به سعادتی بی کران دست خواهید یافت. اما اگر احساس کنید از پشت بام سقوط می کنید، نشانه آن است که در زندگی هیچ تکیه گاه محکمی نخواهید داشت. ، ۲ـ اگر خواب ببینید بام خانه ای در حال فروریختن است، علامت آن است که با مصیبتی ناگهانی مواجه خواهید شد. ، ۳ـ اگر خواب ببینید سقف خانه ای را تعمیر می کنید، نشانه آن است که به سرعت بر ثروت شما افزوده خواهد شد. ، ۴ـ خوابیدن بر پشت بام در خواب، علامت آن است که از گزند دشمنان همواره محفوظ خواهید ماند .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
پشت بام
فرهنگ گویش مازندرانی